نشانه شناسی فلسفه

ساخت وبلاگ
 در این مطلب پیش از هر چیزی باید بگویم آنچه را که احمقانه یا فریبکارانه می نامیم نمی تواند همیشه و در هر حالتی آن را به معنا و مفهوم توهین و تحقیر ارجاع و نسبت داد. باید توجه داشت درگذشتگان تاریخ همیشه نسبت به زمان حال احمق ترند. بدون هیچگونه تعصبی این واقعیت را باید بپذیریم که ما در مقابل آیندگان خود هیچگاه خردمند تر نیستیم بلکه باید اطمینان داشته باشیم که ما در مقابل آیندگان خود از خرد کمتری برخوردار هستیم و دلیل آن هم روشن است که جهان با محتویاتش دارد به سوی تکامل خود پیش می رود. اما دلیل آنکه چرا من باید در مقابل آیندگان خود، خودم را احمق و کم خرد فرض نکنم را بجز تعصب و خود بزرگ بینی نمیدانم چیست. در رابطه با دلالت معنایی فریبکاری فیلسوفان و فلسفه و نیز باید گفت که فیثاغورس وقتی خود را برای نخستین بار بجای مرد دانا، فیلسوف به معنای دوستدار خرد و دانایی معرفی می کند می خواهد وانمود کند که انسان گستاخی نیست. اما شما کدام فیلسوف را می شناسی ود که برای نشان دادن دانایی و خرد خود جدل نکرده است و استدلال نیاورده است؟ این تناقض که من سعی بر آن داشته باشم که با استدلالاتم دانایی خود را به دیگران نشان دهم اما خود را فرد دانایی ندانم، جز بر فریب دیگران بر چه چیزی دلالت دارد؟ فیلسوفان از آنجایی که می داند اگر خود را مردان دانا معرفی کنند شاید در مقابل مردان داناتری نادان تلقی شوند دست به دامان این فریب زده اند، باز اما اینکه چقدر میتوان عنوان کردن واقعیت این فریب و فریبکاری را به توهین و تحقیر فیلسوفان نسبت داد، نمیدانم.
فیلسوفان پرسشگران خوبی هستند و همیشه با طرح پرسش هایشان نیازهایی را در ما تولید می کنند که تا پیش از آن وجود نداشته اند. از آنجایی که وجود پرسش ها هم میتوانند وابسته به حقیقت باشند و هم نباشند، مکانیزم فهم انسانی بدون آنکه بداند پرسش های تولید شده آیا رابطه ی متافیزیکی حقیقی را با واقعیت جهان هستی ایجاد خواهند کرد یا خیر، ناخواسته آنها را مصرف می کنند و در آنها نیاز دیگری را بعنوان پاسخ ایجاد خواهند کرد. از طرفی فهم انسانی، فیلسوف را ناچار می کند برای پرسش های خود و دیگران چاره اندیشی کند و از طریق ذهن خود به مصرف نشانه و های مورد نیاز برای پرسش خود و باز تولید نشانه های هستی دست بزند. بدین معنا که فیلسوف با مصرف نشانه های هستی، نشانه های تازه ای تولید کرده و آنها را بازنمایی می کند. فیلسوف بوسیله نشانه هایی که او آنها را ساخته است به پرسشها پاسخ می دهد و با کنار همدیگر قرار دادن این پاسخ ها هستی را روایت می کند. فیلسوف روایت ساختگی خود را از هستی حقیقت هستی می پندارد و سعی می کند با استدلال هایش از آن دفاع کند تا بصورت غیر مستقیم دانایی خود را به اثبات برساند. خوب اما چرا فیلسوفان سعی میکنند بخش یا کلیت روایت های دیگر فیلسوفان را کنار بزنند تا بگویند جهان هستی آنگونه هست که آنها روایت می کنند؟ مگر استدلالات فیلسوفان از رهگذر پارادایم های ذهنی شان نمیگذرد؟ اگر شما بروید و از کسانی که در مراسم رژه چند روز پیش اهواز حضور داشته اند بپرسید هنگام حمله تروریستی چه اتفاقاتی رخ داد متوجه خواهید شد که راویان هر کدام بر اساس موقعیت هایی که در آن قرار داشتند و بر اساس ذهنیت و نگرش های خود روایت خود را از آن مراسم می سازند. حالا فرض کنید تمام آنهایی که در آن مراسم حضور داشتند همگی فیلسوف بودند آن موقع است که هر کدام سعی میکنند استدلال بیاورند تا روایت دیگران را کنار بزنند و روایت خود را به عنوان حقیقت آن اتفاق نشان دهند. حالا عمق فاجعه جایی است که روایت آنها از واقعیت و حقیقت قرار باشد بر دیگران از آنجایی که تجربه ای از آن حضور نداشته اند بعنوان حقیقت تحمیل بشود و بر تمامی مراحل زندگی فردی و اجتماعی ما تاثیر گذار باشد.

 

وبلاگ رسمی عبدالکریم قیطانی فر...
ما را در سایت وبلاگ رسمی عبدالکریم قیطانی فر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gheytanifarda بازدید : 154 تاريخ : دوشنبه 3 دی 1397 ساعت: 15:59