پسرم

ساخت وبلاگ

چقدر از خودم
چقدر از زمین
و چقدر از زمان بیزارم
وقتی تمام قصه هایم مجبورند
سانسور شده به انتهایشان ختم شوند
و ما برای ما به ازای هر اضافه ای
باید راهی را برویم که باید برویم
اینک خودم را اضافه ای می بینم که می بینم
که می شنوم
که شاید فکر می کنم
شبیه حرف اضافه ای هستم
که شاعران از بودنش بیزارند
اما چگونه متن هستی بدون این حرف ها معنا می شود
همین است که تکرار می شویم تا به انتهای خودمان برسیم
همیشه غایت شعر لذت موسیقی هجا ها نیست
غایت درختان سبز ماندن نیست
و نه غایت چشمه دریا شدن
یک کلام بگویم شاعری که شعرش مدام بدنبال باز و بسته کردن دکمه های پیراهن شب است عاشق نیست
و شاید نمی داند عشق چیست
وقتی شب ها خودشان عاشق تر باشند
تکلیف این همه یاوه گویی روشن است
تکلیف منی که از کجا می آیم
تکلیف زیبایی زلفی که کمرش را بریده ام
بس که نمی دانم به کدام شعر
به کدام معشوقه چپانده ام
تکلیف چشمان از خدا بی خبر آهو
که یار یار گفتنمان نسلش را منقرض کرده است
زمان اگر صدایمان را تکرار نکند زمان نیست
وقتی دام های پهن شده اش پای ما را به اینجا کشانده
و تمام لحظه های ظالمش را بر ما تحمیل می کند
تحمیل می کند تا پیوند لحظه هایش را در بستر ما نشان دهند
می دانم پدر خوبی نیستم
بابایی بزرگتر بشوی می فهمی
عشق خیالی واهی ست
ستمگری نژادپرست
تلفظی خودخواه که برای مالکیت آغوش سطر سطر هستی می کوشد
با چاقویی تا دسته فرو رفته در گلوی واژه ای دیگر
پسرم و، عشق آلت بیدار زمان است
تا خرخره فرو رفته در لجن زار هوس
و تا خواباندن ما هرگز نمی خوابد
مانند واژه ای که با استعاره شدن ارضاء می شود
و نمی داند برای ارضاء شدن واژه ی دیگری را کشته است.

کریم قیطانی فرد

وبلاگ رسمی عبدالکریم قیطانی فر...
ما را در سایت وبلاگ رسمی عبدالکریم قیطانی فر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gheytanifarda بازدید : 171 تاريخ : دوشنبه 3 دی 1397 ساعت: 15:59